قحطي سرخ (جنگ استالين در اوكراين)

یک تاریخچۀ معتبر از نزاع ملی مابین روسیه و اوکراین توسط راهنمایی آگاه
تمرکز اصلی کتاب روی این مسائل است: بین سالهاي 1917 تا 1934 واقعاً چه بر سر اوکراین آمده است؟ به طور خاص چه اتفاقی در پاییز، زمستان و بهار 1932 و 1933 روی داد؟ چه تفکر و سلسله رویدادهایی منجر به قحطی فراگیر در این منطقه شد؟ چه کسی مسئول آن است؟ و در نهایت این واقعۀ وحشتناک چه جایگاهی در تاریخ اوکراین و جنبش ملی این کشور دارد؟
همچنین بسیار مهم است که بدانیم بعد از آن چه شد. شورویسازی اوکراین نه با قحطی آغاز شد و نه با آن پایان یافت. دستگیری روشنفکران و رهبران اوکراینی تا سالهای پایانی دهۀ 1930 ادامه داشت. بیش از نیم قرن پس از آن، رهبران شوروی یکی پس از دیگری همچنان به خشونت علیه ملیگرایی اوکراینی، در هر شکلی که رخ مینمود (چه به شکل شورش در دوران پس از جنگ و چه به شکل مخالفتهای سیاسی در دهۀ 1980) ادامه دادند. در طول این دوران که غالباً شورویسازی بدل به روسیسازی شده بود، زبان اوکراینی تنزل یافت و تلاش بسیار شد تا آموزش تاریخ اوکراین متوقف شود.
این یک تاریخ جدی و کاملاً تحقیق شده از جنبههای اوکراینی قحطی اوایل دهه 1930 در اتحاد جماهیر شوروی است. آن اپلبوم به انقلاب 1917 نگاه میکند. جنگ داخلی طولانی که به دنبال آن نقش بدنام استالین در تزاریسین (استالینگراد/ولگوگراد) در تهیه غلات برای تغذیه مسکو و سایر شهرهای شمالی؛ قحطی جدی 1921 (که برای آن کمکهای بین المللی درخواست و دریافت شد). و سیاست اقتصادی جدید 1922-1928، که همگی مرتبط هستند. برنامه جمع آوری مزارع که در سال 1928 آغاز شد و “تحلیل” همزمان کولاکها (دهقانانی که به اندازه کافی مرفه برای استخدام نیروی کار بودند) عموماً به قحطی منجر شد. Applebaum به طور کامل پیشینه هر دو مورد را بررسی میکند – و کاملاً به درستی توجه به غلات و سایر محصولات مزرعه را اضافه میکند که نه تنها برای تغذیه شهرهای در حال رشد سریع، بلکه برای صادرات برای به دست آوردن ارز سخت مورد نیاز است. این صادرات در طول سالهای قحطی ادامه یافت. البته خود قحطی به خوبی پوشش داده شده است. بنابراین، به اعتبار کتاب، عواقب قحطی است – درست تا به امروز. پیشنهاد اپلبوم مبنی بر اینکه تأثیر قحطی بر جمعیت شناسی و تفکر سیاسی امروزه در روسیه و اوکراین همچنان اهمیت دارد، احتمالاً به عنوان یکی از جنبههای بحث برانگیزتر کتاب در نظر گرفته میشود، اما مورد او به خوبی ساخته شده است. برخلاف قحطی 1921، قحطی دهه 1930 – در 1932-1933 به اوج خود رسید – به طور مداوم توسط اتحاد جماهیر شوروی در صحنه بین المللی رد شد.
علایم هشداردهنده فراوان بودند. اوایل بهار ۱۹۳۲ آغاز تحمل دهقانان اوکراینی در برابر گرسنگی شدید بود. گزارشها و نامههای پلیس مخفی از مناطق کاشت غلات در سراسر اتحاد جماهیر شوروی ـ مخصوصاً مناطق شمال قفقاز، ولگا و سیبری غربی ـ از کودکان ورم کرده از گرسنگی خبر میداد. خانواده ها به خوردن علف و بلوط رو آورده بودند و دهقانان هم در جستجوی غذا خانههای خود را ترک میکردند. در ماه مارس، کمیسیون پزشکی اجسادی را پیدا کرد که در روستایی نزدیک اودسا کنار خیابان روی زمین افتاده بودند. عجیب آنکه هیچ کس آنقدر توان نداشت که حتی بتواند این اجساد را دفن کند. در روستایی دیگر مقامات محلی در تلاش بودند تا مرگ ومیر را از افراد بیگانه پنهان کنند. آنها اتفاقی را که جلوی چشم بازدیدکنندگان در حال رخ دادن بود، انکار میکردند.