كاكا كرمكي پسري كه پدرش درآمد

پسر اول و فرزند ششمِ يک ايل هشت‌نفره. مادرم حسابي خوش‌زندوزا بود. پنج خواهر بزرگ‌تر از خودم داشتم که اولي، مينا، هجده سال زودتر از من به دنيا آمده بود ـ اين را نگفتم که از همين حالا بخواهيد سن او را تخمين بزنيد، گفتم که بدانيد پدرم چه صبر و حدت خستگي‌ناپذيري براي پس انداختن من به خرج داده است. از قرار معلوم چون براي آمدن هول مي‌زده‌ام دکترها بعد از شش ماه با عمل سزارين به خيال خودشان کَلَک کار را مي‌کنند؛ اما اين تازه اول راه من بود.