بازگشت

داستان بازگشت در دسته‌ي ادبيات مهاجرت قرار مي‌گيرد و سؤال هميشگي مهاجران را بررسي مي‌کند: بروم يا بمانم؟ شخصيت اصلي اين رمان زني است که هر تکه از وجودش را به شخصي ديگر گره زده و احساس تهي بودن مي‌کند. ماه‌سيما بخشي از وجودش را به شوهرش در تهران گره زده، بخشي را به پسرانش در آمريکا، بخشي به برادرش در آلمان و ديگري را به خواهرش در کانادا. او سال‎ها پيش به اميد زندگي بهتر تهران را با همسر و دو فرزندش ترک کرده و امروز هيچ‌کدام از اعضاي اين خانواده را کنارش ندارد. پسرانش به دنبال زندگي خودشان رفته‌اند و شوهرش به ايران بازگشته است. ماه‌سيما مي‌داند که شوهرش ديگر به او متعهد نيست، اما وانمود مي‌کند خبر ندارد. او در گذشته‌اي خوش زندگي مي‌کند و به آينده‌اي بهتر اميد دارد. ماه‌سيما مي‌خواهد تا هميشه در اين توهم بماند، اما مجبور مي‌شود به ايران سفر کند و با واقعيت روبه‌رو شود. اين سفر تبديل به سفري مي‌شود که ماه‌سيما در آن به خودش بازمي‌گردد. در اين سفر او در تنهاترين حالتش است. در کتاب، اين تنهايي هرگز به طور مستقيم توصيف نمي‌شود؛ تنها سوز سرد و استخوان‌سوز آن در لابه‌لاي خطوط رمان حس مي‌شود.