جنگ گناه / ديابلو 1

سه هزار سال پيش از تيره‌شدن تريسترام، الديسيان، فرزند ديومد، کشاورزي بود ساده و سربه‌زير که در روستاي سرام زندگي مي‌کرد. اما طولي نکشيد که زندگي آرام و يکنواخت الديسيان بعد از حوادثي پي‌درپي و ناگوار، در هم ريخت. به او تهمت زدند و قتل وحشتناک دو کشيش را به گردنش انداختند. الديسيان نيز مجبور شد ترک يار و ديار کند و قدم در سفري دورودراز و پرخطر بگذارد تا بي‌گناهي‌اش را به همه اثبات کرده و نام نيکش را بازيابد. الديسيان در کمال تعجب، متوجه مي‌شود که قدرت‌هايي عجيب‌وغريب در او پيدا شده... قدرت‌هايي که هيچ انسانِ ميرايي تا آن زمان در اختيار نداشته. در اين زمان، الديسيان ناگزير به رويارويي با قدرت‌هايي مي‌شود که در وجودش شدت مي‌گيرند... او در مي‌يابد که تا اين قدرت‌ها، آخرين ذره از انسانيتش را هم مضمحل نکرده و از ميان نبرده‌اند، بايد دست‌به‌کار شود و کاري بکند.