بالون مهتا

از متن كتاب:
سوار باد شد و رفت روي دريا... نه قطب‌نما داشت و نه مي‌دانست کجاست و کـجا دارد مي‌رود و نه مي‌تـوانست هيچ تغييري در جهت حرکت بالون بدهد ــ تسليم باد بود. با خودش عهد کرد که به هر جايي که رسيد، به جاي هر کار ديگري مثل تلفن زدن به دفتر شرکت در دهلي و خبر دادن از سلامت خودش يا تماس گرفتن با خبرنگارها و روزنامه‌نگارها و تعريف کردن واقعه و چاپ کردن شرح حالش در روزنامه‌ها و مجلّه‌ها، خودش را از همه‌کس پنهـان کند و به اين ترتيب همه‌ي نيروهايي را که به کمکش آمده‌اند توي وجودش ذخيره کند و با استفاده از همه‌ي اين نيروها و تجربه‌اي که به دست آورده است و با به کار گرفتن همه‌ي استعدادهاي ذاتي و اکتسابي همه‌ي عمرش، بهترين، رونده‌ترين، پرنده‌ترين، سبک‌ترين، و خوشدست‌ترين بالون دنيا را بسازد.