از دوازده انگشت نكبتي اش

15,000تومان
تولید کننده: هوپا
انبار:
"چيزي از لاي شکاف ديدم که همه تنم يخ کرد. پشت ديوار هيچي نبود. يعني بود اما شبيه هيچي بود. زمين خيلي بزرگي کنده بود، شايد اندازه ي زمين فوتبال. خيلي گود و ترسناک بود. انگار درياچه يا حتي دريايي بود که خالي اش کرده بودند. معلوم نبود سعيد براي چي من را آنجا برد. سرم گيج مي رفت. اينجا کجاست؟ چرا انقدر گرمه؟" "متنفرم از خِرت‌خِرت پفک‌خوردنت روي آن مبل و صداي بلند سريال‌هاي آشغالي که مي‌بيني و اينکه حتي نمي‌پرسي من کجام. حتماً فکر مي‌کني به قول خودت کَپه‌ي مرگم را گذاشته‌ام و ريخت نکبتم را نمي‌بيني. مي‌دانم وقتي بيايي و نامه‌ام را بخواني سرت از درد منفجر مي‌شود. براي همين قرص‌هاي مُسکِنت و چاي گل‌گاوزبان را برمي‌دارم. همه را خالي مي‌کنم تو چاه توالت. خواستي از آنجا بردار. خوشحالم اين‌قدر فضولي که بيايي ببيني اين کاغذ چيست روي تلويزيون. خود حواس‌پرتت هم نبيني، پسرهاي تُخست حتماً برش مي‌دارند و با صدا..." بي‌ادبي او تنها به اينجا ختم نمي‌شود. کسي به او جرات بي‌ادب بودن و فرار از خانه داده است. يک خانم خپل با آن خانوم ليفي‌اش. همان که توي عکس بچگي‌هاي آواست. و با آن همه انگشتش! آوا خودش مي‌گويد. مي‌گويد اگر خپل را نمي‌ديد شايد هيچ‌وقت از خانه فرار نمي‌کرد. آوا به دنبال خانم خپل به جست‌وجوي چيزي مي‌رود و در نهايت شايد از جايي ديگر سردربياورد. مثل سفر کريستف کلمپ که براي کشف شرق رفت و در عوض غرب را کشف کرد.
زبان فارسي
نويسنده اعظم مهدوي
مؤلف اعظم مهدوي
سال چاپ 1395
نوبت چاپ 1
نوبت ويرايش 0
تعداد صفحات 197
سايز رقعي
ابعاد 13 * 20.5 * 1.5
نوع جلد شوميز
وزن 185
تخفيف ويژه در سايت 10.00
شناسه کالا9786008025405