نطلبيده 1 (دوره 2جلدي)

دوقلو و فرزندان طلاق هستند ديبا و ژينا! ژينا سهم مادر و ديبا قسمت پدر است و اين دو هميشه در کشاکش بين پدر و مادرند! پدر به ديبا افتخار مي‌کند اما پاي دادن مسئوليت شرکت که به ميان مي‌آيد اعتمادش به ژيناست! ديبا سرخورده از انتخاب پدرش، عظيم رفيعي، سعي مي‌کند خودش را به او اثبات کند با راه انداختن کارگاه نجاري رفيع‌چوب! براي رفيع چوب، مجبور است دست دراز کند سمت خانواده‌ي توانا! سمت آقارضاي شوخ و شنگ و داماد سرخانه‌ي تواناها که از قضا نجار کارکشته‌اي است و مجيد توانا، مهندسِ طراح و دم به تله نده، دندان گرد و تيغ‌زن دخترهاي پولدار! مهندس نطلبيده و ناخواسته‌اي که اعتقاد دارد ديگي که براي او نجوشد… از متن کتاب: نگاهش رفت سمت ماشين رفيق!آخ که لا‌به‌لاي حرف‌هاي آيناز چه‌قدر متلک بارش کرده بود!دل او هم از همين آتش گرفته بود که چرا آيناز فرصتي براي متلک‌گويي به رفيع و کنايه شنيدن به او داده است. اگر سرش را مثل بچه‌يآدم پايين مي‌انداخت و به خانه برمي‌گشت مجيد توانا نبود!از موتور پياده شد و با تندي به آيناز اخطار داد همان‌جا بماند تا او بيايد.لحظه‌اي بعد قدم‌هاي تند و بلندش او را به سمت اتاق مديريت راهنمايي کرد.