انقلابي ها جاودانه اند

يک سال بعد دوباره دستگير و به زندان المزّه دمشق برگشتم. اتهامي که به من وارد شد رهبري سازماني بود که خواستار بازگشت به جمهوري متحد عربي بود. آن زمان من و همسرم حوالي نيمه‌شب از خانه خارج شديم تا وضعيت چند تن از رفقايمان را پيگيري کنيم. نيروهاي امنيتي همه ي افرادي را که به مقر جوانان جنبش رفته بودند محاصره و دستگير کردند. داشتم براي ديدن رفقا از پله‌هاي آپارتمانشان بالا مي‌رفتم که دستگير شدم. براي نيروهاي امنيتي شکار بسيار ارزشمندي بودم. همسرم، هيلدا، نه‌ماهه باردار بود، اما او شجاعانه در مقابل دستگيريم مقاومت کرد. در آن لحظه‌هاي حساس از او خواستم که سريع برود به خانه و تمام اسناد مربوط به فعاليت‌هايمان را مخفي کند. با اينکه شب بود و ديروقت، اما هيلدا خيلي سريع اين کار را انجام داد. حدود يک ساعت بعد، مأموران امنيتي مرا به خانه بردند و تمام اتاق‌ها را بازرسي کردند. اما چيزي نيافتند. به وجود هيلدا که خيلي سريع اسناد را مخفي کرده بود افتخار کردم و مطمئن شدم که مي‌توانم در شرايط سخت روي همسرم حساب کنم.