گرداب سكندر

2,500تومان
تولید کننده: سوره مهر
انبار:
خيلي سال پيش، در بندري کنار تنگ? هرمز، پسري به دنيا آمد. اسم اين پسر را «عبدالله» گذاشتند، اما همه، «عبدل» صدايش مي‌کردند. قبل از عبدل، پدر و مادرش صاحب دو دختر شده بودند. پدر خانواده، ماهيگير بود. وقتي عبدل شش‌ ساله شد، پدر، او را با خود به دريا برد. عبدل، فوت و فن ماهيگيري و قايقراني را از پدرش آموخت، و از همان بچگي، با دريا انس گرفت.
بعد از عبدل، يک دختر و پشت سرش يک پسر، به افراد اين خانواده اضافه شدند.
مخارج خانواده، زياد شده بود. قايق پدر کوچک بود. وقتي عبدل و پدرش با هم به دريا مي‌رفتند، آن‌قدر ماهي به تورشان نمي‌خورد که مخارجشان را تأمين کند. اين بود که عبدل قايق پدر را ترک کرد و در يک کشتي مشغول به کار شد.
حالا عبدل پانزده سال داشت، اما قيافه و هيکلش به يک مرد شبيه بود: قد رشيد، استخوان بندي درشت، پوست تيره و آفتاب ‌سوخته و موها سياه و زِبر و وِزوِزي.
پدر، پير و ضعيف شده بود. نمي‌توانست با قايق کوچکش، زياد در دل دريا پيش برود. نمي‌توانست ماهي زيادي صيد کند. در عوض، عبدل با مزدي که مي‌گرفت، به خرج خانواده‌اش کمک مي‌کرد. خلاصه، پدر و پسر با هم، چرخ خانواده را مي‌چرخاندند. عبدل تازه وارد شانزده ‌سالگي شده بود که آبله، در آن بندر کوچک، شيوع پيدا کرد. آبله، زندگي آرام مردم را به هم ريخت. و تا توانست از پير و جوان و بچه کشت و از بين برد. کمتر خانواده‌اي بود که قرباني نداده باشد.
زبان فارسي
نويسنده محمدرضا سرشار
مؤلف محمدرضا سرشار
سال چاپ 1391
نوبت چاپ 5
نوبت ويرايش 0
تعداد صفحات 40
سايز رقعي
ابعاد 16 * 21 *
نوع جلد شوميز
وزن 70
شناسه کالا9789645062550