قهرمانان و گورها

باز هم قصه انسان است، كه تضادهايش از هم دريده‌اند. قصه انسان است، قصه مهرباني و پاكدلي است كه بي‌رحمي‌ها و ترفندهايش مسخ مي‌كنند. باز هم قصه انسان است: اسير سرنوشت، محكوم جبر واقعيت‌هاي سرسخت گريزناپذير، كه از خود اختياري ندارد، نمي‌توان او را محكوم كرد، نمي‌توان بر او حكم كرد. نمي‌توان در او داوري كرد، بل بايد بر او رحمت آورد و گريست.
درباره قهرمانان و گورها شرح احوال آله خاندرا، دختر زيبايي از يك خاندان ممتاز آرژانيتي و سه مردي است كه زندگي‌شان به نحو غمباري با زندگي او گره خورده است: پدرش، فرناندو بيدال كه مشغله ذهني غريبي نسبت به كوران، شرارت و تبهكاري، و بيش از همه نسبت به آله خاندرا دارد، پس از او مارتين، عاشق جوان‌تر اوست كه رستگاري خويش را به قيمت دست شستن از عشق خود به دست مي‌آورد. سپس برونو است، يك فيلسوف و نويسنده، و دوست خانوادگي آله خاندرا كه عشق به مادر را در رابطه‌اش با دختر او، يعني آله خاندرا، مي‌جويد. داستان در متن خيزش پرتلاطم اجتماعي و سياسي سال‌هاي 1950 آرژانتين رخ مي‌دهد. شاهكاري است آفريده ذهن خلاق يكي از اصيل‌ترين نويسندگان خوش ذوق و قريحه قرن بيستم، يعني ارنستو ساباتو.