مادربزرگ ايليكو ايلاريون و من

اين کتاب مجموعه‌اي از داستان‌هاي مجزا است که در عين حال پيوندي دروني و شخصيت‌هايي واحد دارد .اين داستان‌ها که با بياني آميخته به طنز نگارش يافته، اثر نودار دو مبادزه (1984 1928) نويسنده گرجستان است .کتاب، ماجراي پسرکي يتيم است که با مادربزرگ خود زندگي مي‌کند .وقايع داستان‌ها در دوران جنگ جهاني دوم، رخ مي‌دهد .(يکي از داستان‌هاي آن اشاره مستقيمي به جنگ ندارد) . نخستين داستان که عنوان کتاب از آن گرفته شده، ماجراي مدرسه رفتن "زوراب واشالو ميدزه "پسرک قهرمان و راوي داستان است .او دانش‌آموز بسيار شلوغ و ناراحتي است .هيچ روزي را تا ساعت آخر در مدرسه نمي‌ماند ;از اين رو، هر روز مادربزرگش بايد براي اداي توضيحات به مدرسه برود .تمام معلم‌ها از دست او سخت شاکي هستند ;اما در عين حال هر سال قبول مي‌شود، چرا که پسر باهوشي است .يکي از ماجراهاي اين داستان تمارض "زوراب "است .او براي اين که از کار چيدن علف‌هاي مدرسه فرار کند، خودش را به بيماري مي‌زند تا بتواند براي يک هفته گواهي پزشک بگيرد، اما پزشک متوجه حيله او مي‌شود و کاري مي‌کند که مجبور شود اعتراف کند سالم است .