خروس زري پيرهن پري

يکي بود يکي نبود
غير از خدا هيچکس نبود. يک گربه بود و يک طُرقه بود و يک خروس خوشگل و چاق و چله که ته جنگل، تو يک کلبه چوبي سه تائي با هم زندگي مي‌کردند.
گربه پالتو پوستي داشت. طرقه هم تن خودش يک نيم تنه مخملي داشت. اما خروس تپلي، بس که پرهاش قشنگ بود و رنگ به رنگ بود، حيفش مي‌آمد چيزي روي آن تنش کند. دمش نيلي بود و شکمش سياه و سرخ و نارنجي. اما پرهاي سينه و شانه و پشتش زرد بود، و تو آفتاب که واميستاد مثل طلا برق برق مي‌زد. و چون به طلا «زر» هم مي‌گويند و «زر» و «پر» هم‌قافيه‌اند، گربه و طرقه اسم رفيق تپلي خودشان را، براي قشنگي، گذاشته بودند:«خروس زريِ پيرهن پري». يعني خروسي که به رنگ طلاست و پيراهنش از پر است...