دختري با تمام موهبت ها 2

ملاني دختري بسيار خاص است. دکتر کالدول به او مي‌گويد «نابغه‌ي کوچک ما».
هر روز صبح، ملاني در سلولش منتظر مي‌ماند تا بيايند و او را به کلاس ببرند. وقتي به دنبال او مي‌آيند، گروهبان پارکس تفنگش را به سمت ملاني نشانه مي‌رود و دو نفر ديگر از آدم‌هايش او را به صندلي چرخ‌دار مي‌بندند. فکر مي‌کند که آن‌ها از او خوش‌شان نمي‌آيد. به شوخي مي‌گويد گاز نمي‌گيرد ولي آن‌ها نمي‌خندند.
ملاني عاشق کلاس درس است. عاشق ياد گرفتن درباره‌ي هجي کلمات و حساب‌وکتاب و دنياي بيرون کلاس درس و سلول بچه‌ها است. به معلم محبوبش درباره‌ي کارهايي مي‌گويد که وقتي بزرگ شود، انجام خواهد داد. ملاني نمي‌داند چرا اين حرف‌ها خانم جاستينا را غمگين مي‌کند.