زندگي پشت و رو

دختربچه‌اي ويتنامي که در سال 1975 يعني اواخر جنگ ويتنام با خانواده‌اش به آمريکا مهاجرت مي‌کنند و به اين ترتيب تجربيات زندگي‌اش در کشور آمريکا را به عنوان يک مهاجر بيان مي‌کند. روزهاي ها، دختر ده‌ ساله‌ي ويتنامي، به مراقبت از درخت پاپايا، گوش دادن به قصه‌هاي مادر، انتظار براي بازگشت پدري که هرگز او را نديده و سروکله زدن با سه برادر بزرگ‌ترش مي‌گذرد. اما هنگامي که آتش جنگ به ويتنام جنوبي مي‌رسد، ها مجبور مي‌شود همراه خانواده‌اش سوار کشتي نجات شود و ويتنام را به مقصدي نامعلوم ترک کند. زندگي پشت و رو روايت سال سرنوشت‌ساز زندگي دخترک و خانواده‌اش است؛ سفري پرماجرا براي يافتن اميد در دنيايي ديگر.
در قسمتي از اين کتاب مي‌خوانيم: همه بايد لبخند بزنيم، چه خوشحال باشيم چه نباشيم. هيچ کس نبايد جارو بکشد، زيرا ممکن است اميد را هم جارو کنيم. ...