فرانكلين و دندان شيري

دندان شيري خرس افتاده است ولي اين اولين‌بار است که فرانکلين همچين چيزي مي‌بيند. همه‌ي دوستان فرانکلين دندان دارند. فرانکلين زبانش را اطراف دهانش مي‌چرخاند، لثه‌اش نرم و صاف است و اصلا دندان ندارد. تعجبي ندارد که فرانکلين از فرشته‌ي دندان شيري هم چيزي نمي‌داند. دوستان فرانکلين برايش توضيح دادند که فرشته‌ي دندان شيري، شب مي‌آيد و دندان شيري را برمي‌دارد و به جايش يک هديه مي‌گذارد. در مدرسه آقاي جغد برايشان توضيح داد که افتادن دندان شيري به اين معني است که دارند بزرگ مي‌شوند. فرانکلين دندان ندارد ولي او هم دوست دارد احساس بزرگي کند. شب، قبل از خواب، فرانکلين يک سنگ سفيد کوچک را به همراه يک نامه براي فرشته‌ي دندان زير لاکش مي‌گذارد و مي‌خوابد. اما صبح به جاي هديه، يک نامه زير لاکش پيدا مي‌کند…