از متن كتاب:
حالا که ذره ذره سرم گرم مي‌شد، داشتم چيزهايي را کنار هم مي‌گذاشتم و به نتايج روشني دربارة شريک زندگي‌ام مي‌رسيدم. ياد تمام دوستاني افتادم که همه پس از مدتي کوتاه طردش کردند. بي‌خبر و بي‌توضيح ازش کناره گرفتند و ناپديد شدند. او به روي خودش نمي‌آورد و من هم پاپي ماجرا نمي‌شدم. خيلي زود يادش مي‌رفت و نفر بعدي که مي‌آمد گويي خاطرة قبلي را مي‌شست. انگار حافظه‌اش هم مانند کودکي، نارس بود. کودکي که خاطرة درد را مثل وزنه‌اي به پايش با خود به اين‌سو و آن‌سو نمي‌کشد و بنابراين بي‌اختيار و به طرز رشک‌برانگيزي خوشبين است. اشکال کار احتمالاً در همين خوشبيني مفرط بود که دوست‌ها را مي‌تاراند. به گمانم همة ما وقتي بزرگسالي را مي‌بينيم که از بسياري جهات شبيه کودکان مي‌انديشند و عمل مي‌کند آزرده مي‌شويم. انگار وجودشان را نوعي توهين به خودمان تلقي مي‌کنيم. به مايي که خرده‌خرده پوستمان کنده شده تا به اندازة کافي براي يک فرد بالغ، مأيوس شويم و محتاط. بعد ناگهان آدميزادي مي‌بينيم که اصلاً به نظر نمي‌رسد در طول عمرش قدم به دالان‌هاي رنجي گذاشته باشد که ما با هر سال زندگي از يکي‌شان عبور کرده‌ايم. و با اين حال او زنده است و دارد به اندازة ما زندگي مي‌کند. مريم کودکي بود که در بزرگسالان جوانة رشک مي‌کاشت. همه بر خلاف چيزي که تظاهر مي‌کنند از بچه‌ها متنفرند.
زبان فارسي
نويسنده هنگامه مظلومي
سال چاپ 1398
نوبت چاپ 1
نوبت ويرايش 0
تعداد صفحات 175
سايز رقعي
ابعاد 14.5 * 21.5 * 1
نوع جلد شوميز
وزن 180
شناسه کالا9786004052771