جنگ روشنايي روز / شياطين 3

در شب ماه نو شياطين با قدرت برمي‌خيزند تا دو منجي احتمالي را از سر راه خود بردارند، پيشگويي شده منجي افسانه‌اي بازمي‌گردد تا بازماندگان پراکنده‌ي بشريت را متحد کند و با رهبري آن‌ها در آخرين جنگ، يک بار براي هميشه شياطين دوزخي را نابود کند.
آرلن بيلز زماني يک مرد معمولي بود ولياکنون فراتر از آن است. مرد محروز، با حرزهاي اسرارآميز و قدرتمندي که در سرتاسر بدنش خالکوبي شده هر شيطاني را يک تنه حريف است. آرلن در هر فرصت منجي بودن خود را انکار مي‌کند اما هر چه بيشتر تلاش مي‌کند با مردم معمولي يکي شود، اعتقاد آن‌ها قدي‌تر مي‌شود. افراد زيادي از او پيروي خواهند کرد اما مسير آرلن به مکان تاريکي ختم مي‌شود که فقط خود او مي‌تواند به آن سفر کند و ممکن است بازگشتي در کار نباشد.
تنها کسي که اميد مي‌رود آرلن را در دنياي انسان‌ها نگه دارد يا در سقوطش به دنياي شياطين به او بپيوندد رنا تنر، زن جوان بي‌باکي‌ست که خطر باختن خود به قدرت جادوي شيطان او را تهديد مي‌کند.
آهمن جاردير قبايل جنگجوي کرازيا را به ارتشي شيطان‌کش تبديل کرده است و خودش را شارداما کا‌، منجي مي‌نامد. او اسلحه‌هايي باستاني به همراه دارد يک نيزه و يک تاج که به ادعاي او سنديت مي‌بخشد و تاکنون دشت‌هاي وسيع سرزمين‌هاي سبز در برابر او سر تعظيم فرود آورده‌اند. اما جاردير به تهايي قدرت خود را به دست نياورده است. صعود او توسط همسر اولش اينورا، کاهنه‌اي زيرک و قدرتمند که جادوي رعب‌انگيز استخوان‌هاي شيطان به او توانايي ديدن آينده را مي‌دهد، برنامه‌ريزي شده است. انگيزه‌ها و گذشته‌ي اينورا در هاله‌اي رازآلود پنهان است و حتي جاردير کاملا به او اعتماد ندارد.
زماني آرلن و جاردير مانند دو برادر بودند. حالا سر‌سخت‌ترين دشمنان يکديگرند.
دشمنان انسانيت برخاسته‌اند و تنها دو مرد مي‌تواند در برابر آن‌ها بايستند اما مرگبارترين شياطين بين آن‌ها جدايي انداخته‌اند، شياطيني که در قلب انسان‌ها کمين کرده‌اند.