جاسوس اولشخص در غرب آمريکا شروع ميشود، از ايوان خانهاي در کنتاکي و از زبان نويسندهاي در حال مرگ. او خودش را زير نظر گرفته، خودش را که بدني گرفتار شده است در بيماري، اغلب نشسته بر صندلي و مشغولِ سروساماندادن به آخرين افکاري که از ذهنش ميگذرد. راوي داستان نامي ندارد، ولي از روي برخي شباهتها ميتوان حدس زد که سم شپرد همان راويِ اولشخص داستان است. او در آخرين اثرش روايتي مرموز، ويرانگر و موجز نوشته است دربارهي نوشتن، خانواده و سرزميني که الهامبخش داستانهاي او بوده است.
راوي با توصيف مردي شروع ميکند نشسته روي صندلي ننويي وسط ايوان خانهاي پررفتوآمد؛ و بعد وصف آدمها، خانه، چهرهي مرد، آبوهوا، حشرات و پرندهها. تصويري شستهرفته اما دقيق از مردي بسيار شبيه به او، بهقول راوي انگار قل ديگرش. مردي با عينک دودي خيره به سرنوشتي که پارهپاره به ياد ميآورد. همين اوايل داستان است که ميفهميم راوي بيمار است، زمينگير است و مرضي دارد از پا درش ميآورد که درماني ندارد، به همين دليل است که خودش را زير نظر گرفته، ميخواهد بفهمد اوضاع از چه قرار است، چه دارد به سرش ميآيد؟ هرچند نويسنده اشارهي مستقيمي به بيماري ايْ.ال.اس نميکند، اما تأکيد بر جسمي که از کار ميافتد اما ذهني که هنوز در حرکت است بهترين شيوهي گفتن از اين بيماري است. همان بيماري که سالها ماهيچههاي بدن استيون هاوکينگ را از کار انداخته بود اما مغزش را نه. سم شپرد البته تا اين اندازه خوششانس نبود، بيماري در عرض يکي دو سال او را از پا درآورد.
جاسوس اولشخص آخرين داستاني است که سم شپرد، نويسندهي برندهي جايزهي پوليتزر، پيش از مرگ نوشته است. داستاني اتوبيوگرافيک که در سال 2016شروع به نوشتن آن کرد و در ابتداي سال 2017 از نوشتن آن بازماند، يعني يک سال پيش از اينکه براثر عوارض بيماري بدنش از کار بيفتد. ويرايش نهايي کار را دوست همواره گرامياش پتي اسميت انجام داد و سپس کار را به خانوادهي او سپرد.
زبان
|
فارسي
|
نويسنده
|
سم شپرد
|
مؤلف
|
سم شپرد
|
مترجم
|
حميدرضا رفعت نژاد
|
سال چاپ
|
1400
|
نوبت چاپ
|
1
|
نوبت ويرايش
|
0
|
تعداد صفحات
|
88
|
سايز
|
جيبي
|
ابعاد
|
12 * 16.5 * 0.5
|
نوع جلد
|
شوميز
|
وزن
|
65
|
شما نيز نظر خود را بنويسيد ...
از:
محسن جهانگیری
بخشهای ۱ و ۲ ترجمه آقایان بارسقیان از نشر اسم و رفعتنژاد از نشر برج با متن انگلیسی تطبیق داده شد. نسخه نشر برج کیفیت بهتری دارد. ترجمه آقای بارسقیان بهرغم اینکه لحن را بهتر درآورده است، اما اشکالات زیادی دارد، از ترجمه نکردن بعضی از اصطلاحات به صلاحدید شخصی گرفته تا معادلات نامانوس فارسی برای برخی دیگر قرار دادن مثل "نگاهی پوک". ترجمه آقای رفعتنژاد هم با اینکه به مراتب دقیقتر است اما لحن شپرد را چندان درنیافتهاند، لحنی که در آثار دیگر او از جمله کودک مدفون و غرب حقیقی نیز به چشم میخورد.
توصیه میکنم خود متن انگلیسی را مطالعه کنید، سختخوان نیست.
آیا این بررسی مفید بود؟
0
0