داستان ممنوعه

معرفي كتاب:
ايلنياي کتاب «داستان ممنوعه» عاشق داستان‌هاي مختلف است. پدرش از همان کودکي برايش داستان‌هاي زيادي تعريف کرده است و حتي اسمش را از يکي از همين کتاب‌ها برداشته‌اند. اما اين داستان‌ها، ممکن است خطرساز شوند. زماني که آندري، عموي ايلنيا داستاني اعتراضي منتشر مي‌کند و بلافاصله بعد از آن ناپديد مي‌شود، پدر و مادر ايلنيا او را نزد پدربزرگ و مادربزرگش مي‌فرستند که ايلنيا تا به حال آن‌ها را نديده است. ايلنيا مي‌داند که خطر هيچ‌وقت دور نيست و هنوز هم آن‌ها را تهديد مي‌کند. او مي‌داند براي نجات خانواده‌اش، بايد مهم‌ترين داستان زندگي‌اش را بگويد. بله، ايلنيا هميشه داستان‎هاي مختلفي جمع مي‌کرده است. از گذشته‎هاي دور و قبل از زماني که حکومت کمونيستي روماني همه‎چيز را از آن‎ها بگيرد. بعضي از اين داستان ها، ممنوع‎اند و به‎خاطر داشتنشان ممکن است به دردسر بيفتيد. ان کتاب داستاني است در مورد آخرين‎ ماه‎هاي حکومت کمونيستي روماني، در سال 1989.