دختر گناهخوار 1

توآيلاي شانزده ساله در قصر زندگي مي كند. اگرچه نامزد شاهزاده است، هيچكس با او حرف نمي زند يا حتي نگاهش نمي كند. چرا كه توآيلاي عضوي از دربار پادشاهي نيست. بلكه جلاد پادشاهي است. به عنوان تجسم يك الهه، مي تواند تنها با لمسي كوچك، شخصي را بكشد. بنابراين هر هفته او را به اجبار به زندان مي برند تا خائنان را لمس كند.
هرگز كسي دوستش نخواهد داشت، چه كسي به دختري اهميت مي دهد كه مرگ درون رگ هايش جريان دارد؟ حتي خود شاهزاده هم كه به دليل برخورداري از خون سلطنتي در برابر لمس او مصونيت دارد، از او اجتناب مي كند. اما بعد محافظ جديدي از راه مي رسد، پسري با مهارتي فوق العاده در شمشيرزني و لبخندي بازيگوشانه. برخلاف ديگران، مي تواند وراي رداي جلادي توآيلاي به جاي الهه، دختركي واقعي را ببيند.
با اينحال رابطه اي عاشقانه و خيانت آميز، كوچكترين مشكل توآيلاست. ملكه نقشه اي براي نابود كردن دشمنانش دارد و اين كار مستلزم فداكاري وصف ناپذيري است. آيا توآيلاي به هر قيمتي از پادشاهي اش محافظت مي كند يا وظيفه اش را به خاطر عشقي بي فرجام رها مي كند؟