دندانپزشك تاريكي / اسرار داندودل 2

كوتوله هاي فجوره نمي توانستند كمكي به آنها كنند، بنابراين هر سه تصميم گرفتند به داندودل برگردند و جست و جو براي يافتن جواهر قلب درخت را آغاز كنند. خوشبختانه در مسير بازگشتشان اثري از شبح بدجنس نبود. آرچي در سكوت راه مي رفت و در اطلاعات جديدي كه به دست آورده، غرق شده بود. سرانجام با درخت ويردي روبه رو شده و فهميده بود كه درخت در خطر است و حتي اگر جواهر قلب درخت را پيدا مي كرد، نمي دانست چطور از درخت محافظت كند. چرا اين اتفاق ها بايد الان رخ مي داد؟ احساس مي كرد آدم بي مصرف و بزدلي است.