اسكي جاسوسي

اين بار بن و رفقايش سر از کوه درمي آوردند. در ميانه ي برف و يخ بايد با بزرگ ترين قاچاقچي چين مقابله کنند و اين دفعه او و اريکا تنها نيستند، بروبچه هاي مدرسه بايد وسط زمين اسکي و برف و يخ تور امنيتي پهن کنند و با به دام انداختن دختر مرد تبهکار راز اين عمليات خرابکاري بزرگ را افشا کنند.
بن ريپلي استعداد عجيبي در ضرب و تقسيم بزرگ ترين عددها در کسري از ثانيه دارد، مثل همه ي ما در يک مدرسه ي کسالت بار معمولي درس ميخواند و غروب ها وسط بازي هاي کامپيوتري سري به وب سايت هاي سازمان هاي جاسوسي ميزند. عاشق جيمز باند است، يکي از همين روزها توي خانه شان مردي شبيه جيمز باند منتظرش نشسته.
بن بدون اينکه روحش خبر داشته باشد در آزمون مدرسه جاسوسي پذيرفته شده، او بايد به آکادمي مخفي جاسوسي برود. اما قصه هاي جيمز باند را فراموش کنيد، جاسوس شدن به اين آساني ها هم نيست بن ريپلي براي زنده ماندن بايد هر روز بر دشمنان بي شمارش پيروز شود.