چتر سرخ / هارپر و اركستر ديوانه 1

روزي روزگاري دختري بود به نام هارپر که استعداد بي‌نظيري در موسيقي داشت. او از لابه‌لاي صداي باد، ترنم باران و بال‌زدن‌هاي پروانه‌ها نواي موسيقي مي‌شنيد. هارپر مي‌توانست هر سازي را بنوازد، آن هم بي‌اينکه حتي يک بار آموزش ديده باشد. گاهي‌اوقات شب که مي‌شد هارپر کنار گربه‌اش، نصفه‌شب، نوايي مي‌شنيد که قلبش را به تپش مي‌انداخت. نوايي که گويا از ستارگان مي‌آمد...