تويوتاي خرگوشي / دار و دسته دارعلي 4

20,000تومان
تولید کننده: سوره مهر
انبار:
لِنگ ظهر، صداي بوق‌دار مش‌رجب از سنگرِ گرم و دَم‌گرفت? شلمچه بيرونم مي‌کشاند. پشت‌بندش، بقي? بر و بچه‌هاي دسته يکم هم از سنگرهايشان بيرون مي‌خزند. مي‌خواهم هوار بکشم: «اوهووي ملت، توي خط جمع نشين خطرناکه!»، اما يادم مي‌آيد توي مرخصي درماني هستم و فرمانده دسته هم شاپور است.
سر سه‌سوت، کوچک و بزرگ، دور مش‌رجب و ديگ بزرگ دوغ حلقه مي‌زنند. گوش شيطان کر، مش‌رجب، مسئول تدارکات گردان، دست به خيرات زده است. خودم را مي‌رسانم به ديگ. مش‌رجب، پشت ديگ بزرگ رويي قيافه براي خلق الله گرفته و پارچ قرمزرنگ پلاستيکي را توي دست مي‌چرخاند. پارچ را هي توي ديگ مي‌کند و دوغ را به هم مي‌زند. گاه پارچ را بالا مي‌آورد و دوباره مي‌ريزد توي ديگ.
اوهووي خارخاسک‌ها بياين دوغ خنک!
داوود مي‌زند روي ران مش‌رجب و مي‌گويد: «بابابزرگ، چشم بصيرت داشته باشي من رو زير پات مي‌بيني!» مش‌رجب چپ‌چپکي داوود را نگاه مي‌کند و مي‌گويد: «فسقلي... شب بود نديدم.»
پس دقت کن بابابزرگ توي شب هم ببيني.
خارخاسک، انگار خدا جاي قد و بالا، شصت متر زبون بهت داده. ان‌شاءالله توي جبهه هم بالغ بشي و هم عاقل!
مي‌روم کنار مش‌رجب و مي‌گويم: «آفتاب از کدوم طرف دراومده؟!!»
برمي‌گردد و زُل مي‌زند توي صورتم.
قندعلي، مي‌دوني آدمِ فضول زود پير مي‌شه؟
خُردخُرد بقيه? بچه‌هاي دسته يکم هم با ظرف و ظروف مي‌آيند و ديگ بزرگ دوغ را محاصره مي‌کنند.
مشتي آبِ گچ نباشه؟!
زبان فارسي
نويسنده اكبر صحرايي
مؤلف اكبر صحرايي
سال چاپ 1399
نوبت چاپ 5
نوبت ويرايش 0
تعداد صفحات 142
سايز رقعي
ابعاد 16.3 * 21 * 0.8
نوع جلد شوميز
وزن 200
تخفيف ويژه در سايت 10.00
شناسه کالا9780421751521