لرد جيم

از متن کتاب:
«آدمي بود که به قدرت نگاهش اختيار عرشه‌ي‌ کشتي را ـ به بيان استعاري و حرفه‌اي ـ هر ناخدايي به او مي‌سپرد. و اين را آگاهانه مي‌گويم.»
داستان لرد جيم را مارلو، يک کاپيتان کشتي تعريف مي‌کند. او زندگي جواني را روايت مي‌کند که دريا به دريا و کشتي به کشتي بار گذشته‌ي خود را به دوش مي‌کشد. جيم سال‌ها قبل از روايت مارلو در کشتي پاتنا به عنوان بازارياب ملزومات کشتي استخدام مي‌شود. يک کشتي بزرگ با هشتصد مسافر که به سمت درياي سرخ و در واقع زيارت خانه‌ي خدا مي‌روند. پس از چند روز از اين سفر، کشتي با چيزي برخورد مي‌کند و جيم و کاپيتان احتمال غرق شدن کشتي را مي‌دهند. همه‌چيز بسيار آشفته مي‌شود و جيم بايد تصميم بگيرد که با کشتي و خدمه بماند يا خود را از آن مهلکه نجات دهد.