افسانه افسانه است افسانه است

ein marchen ist eine marchen ist ein marchen
7,000تومان
تولید کننده: هيرمند
انبار:
«حواست باشد! افسانه بدون اتفاق نمي‌شود. پس اتفاقي خواهد افتاد. ما به دست سربازان دشمن مي‌افتيم. آن‌ها مي‌خواهند شاه‌دخت را بدزدند. من خودم را جلوي او مي‌اندازم تا از او محافظت کنم. آن‌جاست که يکي از سربازان دشمن شمشيرش را مي‌کشد و آن را صاف توي سينه‌ام فرو مي‌کند، درست توي قلبم!» پادشاه با ناباوري سري تکان داد. «نمي‌دانستم چنين تخيل قوي داري؛ و آن وقت من کجاي اين ماجراي سوزناک هستم؟» «تو کنارم زانو مي‌زني و زارزار اشک مي‌ريزي و مي‌گويي: همسر عزيزتر از جانم که به ناجوانمردي در خون خود غلتيدي! مادر دخترم!» پادشاه گفت: «چه حرف‌ها! سراپا خزعبلات است! دوست جوان ما هرگز چنين چيزي نمي‌نويسد. او از صحنه‌هاي خشونت‌آميز بيزار است و هيچ‌وقت هم چنان جملاتي را توي دهان من نمي‌گذارد. او مي‌داند که گفتن جمله‌ي در خون خود غلتيدي چقدر برايم سخت است، من نهايتش بتوان بگويم: شمشيري آهنين قلب تپنده‌ات را شکافت! خيال هم نمي‌کنم دلش بيايد تو را در چنان صحنه‌اي قرباني کند. او مي‌داند من و رزا با اين‌که به‌ندرت در طول روز قيافه‌ات را مي‌بينيم چقدر دلبسته‌ي تو هستيم.» شاه‌دخت مقابل ويترين فروشگاه لباس عروسي ايستاده بود و غرق تماشاي لباس‌هاي بلند و سفيد توري و گلدوزي‌شده با خودش فکر مي‌کرد که شايد آدم‌ها در آن لباس‌ها، خودشان را شاهزاده يا شاه‌دخت مي‌بينند، همان‌طور که آدم‌هاي توي افسانه‌ها آرزو دارند روزي آدم‌هاي واقعي بشوند. خانواده‌ي سلطنتي به راهشان ادامه دادند و در هر قهوه‌خانه و مغازه‌اي سرک مي‌کشيدند تا بلکه نويسنده را پيدا کنند اما خبري نبود. ازدحام جمعيت انتهاي خيابان توجهشان را جلب کرد. شاه‌دخت فرياد زد: «بياييد! مثل اين‌که آن‌جا خبري هست!»
زبان فارسي
نويسنده ماريالنا لمبكه
مؤلف ماريالنا لمبكه
مترجم محمد همتي
سال چاپ 1394
نوبت چاپ 1
نوبت ويرايش 0
تعداد صفحات 120
سايز رقعي
ابعاد 14 * 21 * 0.4
نوع جلد شوميز
وزن 140
شناسه کالا9789644083662