خاكستان

رمان خاکستان به نويسندگي مارک هولاسکو که در زير شاخه‌ي داستان‌هاي تاريخي قرار مي‌گيرد، روايت‌گر زندگي فردي‌ست به نام فرانچيشک کوالسکي. کوالسکي در عصر يک روز بهاري، در حالتي نيمه‌هوشيار بود که پليس او را دستگير کرد. اتهام او توهين به دولت کمونيستي حاکم بود. او تمام شب خود را سرزنش مي‌کرد و نمي‌دانست که چه چيزهايي‌ گفته است. حتي نمي‌دانست به چه چيزهايي شک کرده؛ استالين، لنين و يا حتي خود مارکسيسم. کوالسکي فرداي آن روز آزاد مي‌شود و در پي يافتن ايمان از دست رفته‌اش، به سراغ رفقايش مي‌رود ولي جوابي نمي‌گيرد. سقوط او به قعر نااميدي و درماندگي از همين‌جا آغاز مي‌شود. سقوطي به عمق يک گودال، شبيه به يک قبر بي‌انتها. او رفته رفته همه‌ چيزش را مي‌بازد؛ در قبال اظهاراتي که خودش هم نمي‌داند بيان کرده يا خير.
منتقد نشريه‌ي نيويورک‌تايمز در مورد هلاسکو و خاکستان نوشته: «هلاسکو سخنگويي‌ست براي آنان که خشمگين و خسته، سرکش، آتشين‌مزاج و عذاب کشيده بودند. در خاکستان، هلاسکو چاقويش را در قلب حکومت کمونيستي فرو مي‌نشاند و خون‌چکان بيرون مي‌آورد.»