پري دريايي

اقيانوس در طول عصرهاي متمادي، گاه‌گاهي دختران جوان را از غرق‌شدن نجات داده. اين دختران براي جبران محبت اقيانوس بايد صد سال به‌عنوان پري دريايي به او خدمت کنند. در اين مدت، زيبايي و جواني‌شان دست‌نخورده مي‌مانَد و با صداي مرگ‌بارشان انسان‌ها را اغوا کرده و به سوي گورستاني دريايي مي‌کشانند. پري‌هاي دريايي براي مخفي‌نگه‌داشتن ذات واقعي‌شان، هرگز نبايد با انسان‌ها حرف بزنند و نبايد به مدتي طولاني در مکاني اقامت کنند. وقتي دوره‌ي خدمت‌شان به اقيانوس به پايان برسد، فرصتي براي شروعي دوباره، شانسي براي سپري‌کردن زندگي‌شان به‌عنوان فردي فاني که از آن‌ها گرفته شده، به آن‌ها اعطا مي‌شود.
کِيلن، چندين دهه‌ي پيش، وقتي خانواده‌اش در حادثه‌اي وحشتناک در آب دريا غرق شدند تبديل به يک پري دريايي شد. بااينکه اگر کلمه‌اي به زبان مي‌آورد، باعث کشته‌شدن ديگران مي‌شد، ولي نمي‌توانست در مقابل وسوسه‌ي سپري‌کردن زمانش روي خشکي، تماشاي افراد عادي و اشتياقش براي روزي که بتواند دوباره حرف بزند، بخندد و آزادانه بين انسان‌ها زندگي کند، مقاومت کند.
کِيلن تسليم شده بود تا محکوميتش را در انزوا بگذراند... تااينکه اِيکينلي را ديد. اِيکينلي خوش‌قيافه، حامي و مهربان، همان کسي است که کيلن هميشه رؤيايش را در سر مي‌پروراند. بااينکه کِيلن نمي‌تواند با او حرف بزند، ولي خيلي زود رابطه‌اي بين‌شان ايجاد مي‌شود که هيچ‌کدام‌شان نمي‌توانند آن را انکار کنند... و کيلن نمي‌خواهد که انکارش کند. عاشقِ يک انسان‌شدن، يعني زيرپاگذاشتن همه‌ي قوانين اقيانوس و اگر اقيانوس بويي از احساسات کيلن ببرد، او مجبور مي‌شود اِيکينلي را براي هميشه ترک کند. اما کيلن براي اولين‌بار در عمرش که هميشه مطيع قوانين بود، مصمم است به حرف دلش گوش بدهد.