مرغ سحر (خاطرات پروانه بهار)

فاطمه کشاورز:
«به يک نگرش، مرغ سحر داستان سفر پروانه بهار، دختر جواني است که در خانه پدري فرهيخته و ظلم‌ستيز (محمدتقي بهار، ملک‌الشعرا) و مادري توانا (سودابه صفدري بهار) ديده به جهان مي‌گشايد. به‌ دليل بيماري هولناک پدر، پروانه اين مجال را مي‌يابد که همراه او به سفر برود و جهان خارج از مرزهاي ايران را کشف کند. در مرحله اول کتاب، اين سفر محدود به اروپاست و عمدتاً به منظور درمان پدر صورت مي‌گيرد. مي‌شود در چنين شرايطي دچار اندوه شد يا خود را زير حضور سنگين چنين پدري به ‌فراموشي سپرد.
اما ذهن پوياي پروانه، اين سفر و هم‌صحبتي پدر را دستمايه رشد و خودسازي مي‌کند تا جايي که تجربه کشف جهان شکلي آرماني به خود مي‌گيرد و در سال‌هاي بعد بسط مي‌يابد و تکرار مي‌شود. نتيجه، انساني است که ظرفيت جهان‌وطني دارد و آماده ظلم‌ستيزي در معياري بزرگ‌تر از مملکتي است که در آن به دنيا آمده... »