جادوگرها رو دست مي خورند / جادوگران شهر ريتز 6

توي جعبه غرش جاروي پرنده نبود، بازي ديگري بود، قديمي به نظر مي رسيد و از زغال سنگ سياه و يخ درست شده بود.
پگي كه صدايش مي لرزيد گفت: نمي دونم شايد بهتر باشه لمسش كني.
فلوفانورا او را ساكت كرد و گفت: «مشخصه كه اين بخشي از بازي كوهستانه. شروع كن تيگا.»
تيگا درحالي كه تلنگري به قفل روي بازي سنگي قديمي زد گفت: «كوه بازي مي كنه؟» قفل بازي مثل قفل در خانه اي شبح زده باشد.
او درحالي كه صفحه را بلند كرده بود و براي بررسي به صورتش نزديك كرده بود گفت: «اين فقط يه صفحه ست.»
جاده روي صفحه مي پيچيد و به درون كوه دوكي شكل مي رفت.