بي بازگشت

کريستين، زني محزونف انديشمند و زيباست و سراپا وقف شوهر و دو فرزندش. در مقابل، مرد (هلموت) سرخوش و لاقيد است و به امور خانواده توجه چنداني ندراد. بعد از 23 سال زندگي مشترک، حال تنشي پنهان در روابطشان رخنه کرده است. شوخي ها و سرخوشي هالک از يک سو و ابراز محبت ها و برنامه هايي که کريستين در سر دارد، هيچ کدام کاري از پيش نمي برد و به تلخکامي ها دامن زده مي شود.
اينکه چگونه اين زوج روزي به وضعيتي مي رسند که هرگز تصور و آرزويش را نداشته و گريزي هم از آن نمي يابند، محور حوادث اين رمان از بزرگ ترين نويسنده قرن نوزدهم آلمان است.