پهلوان ديوانه سر و دو قصه ديگر

در زمان‌هاي قديم پهلواني بود که به او مي‌گفتند «ده‌دلي دومرول» يعني دومرول ويوانه. بالاي رودخانه خشکي پلي ساخته بود. هرکس از روس پل مي‌گذشت سي سکه نقره از او مي‌گرفت و هر کس از روي پل نم‌گذشت، چهل سکه. وقتي علي اين کار را از او مي‌پرسيدند، مي‌گفت: چون در دنيا هيچ کس ديوانه‌تر و پرزورتر از من نيست. از قضا روزي کارواني نزديکي پل منزل کرده بودو چون در يکي از چادرها پسر جواني مرده بود، صداي گريه و زاري از آنجا به گوش مي‌رسيد. پهل.ان وقتي صداي گريه شنيد خودش را چادر رساند.