روز مسابقه ي ترسناك / مودي خوفناك 2

مودي و پنه لوپه و آقاي موناگ دور ميز نهارخوري نشسته بودند و به وراجي هاي ميلي گوش مي دادند که داشت درمورد ماجراهايي که آن روز در مدرسه ي برج هاي پريمرز رخ داده بود، حرف مي زد. مودي برعکس ميلي، هيچ وقت خودش را اذيت نمي کرد که بخواهد در مورد ماجراهاي مدرسه به والدينش چيزي بگويد. هربار که مي خواست اين کار را انجام دهد، ميلي وسط حرفش مي پريد و در مورد تمام جزئيات آنچه که برايش رخ داده بود، صحبت مي کرد. اما براي مودي مهم نبود، چون هميشه تلاش مي کرد اين راز را که مدرسه ي راتوود، مدرسه هيولاهاست از پدر و مادرش پنهان کند. پس هرچه کم تر در مورد آن صحبت مي کرد، برايش بهتر بود.