باران آفتاب و قصه ي كاشي

چندين هزار سال پيش، در نزديکي شهر کاشان در دهکده‌اي به نام «راوند» مرد نقاشي به نام «گرگين» زندگي مي‌کرد. «گرگين» نقاش بسيار زبردستي بود و پسري به نام «بهرام» داشت که در کار نقاشي به وي کمک مي‌کرد. روزي حاکم شهر تصميم مي‌گيرد تالاري بنا کند تا مردم در آن جمع شوند و شکايت‌هاي خود را به گوش حاکم برسانند. گرگين و پسرش نزد امير مي‌روند و از او مي‌خواهند تا ديوارهاي خارجي تالار را رنگ‌آميزي کنند، امير نيز قبول مي‌کند اما پس از مدتي رنگ آميزي‌ها خراب مي‌شود. گرگين و پسرش از امير يک سال وقت مي‌گيرند تا رنگ‌هايي درست کنند که باران و آفتاب آنها را از بين نبرد. پس از يک سال بهرام متوجه مي‌شود که رنگ‌ها را روي گل پخته و در قطعات کوچک بايد در کوره پخت. اين‌گونه کاشي‌هاي خوش‌رنگ ساخته شد.