مادر جون! چرا اسمم يادت رفته؟!

توي مدرسه گروه‌هاي زيادي هست. ولي پرل هميشه در گروه تک‌نفره‌ي خودش است. علاقه دارد شعرهاي بي‌قافيه بگويد، ته استخر بماند و حباب درست کند و آن پايين بماند بي‌آنکه غرق شود. چيز ديگري هم هست که پرل بيش از هر چيز، آن را دوست دارد و آن گذراندن وقت با مادر جونش است. در خانه‌ي پرل سه نفر زندگي مي‌کنند: پرل، مامان و مادر جون. از وقتي يادش مي‌آيد، هميشه همين‌طور بوده است. ولي حالا مادر جون يادش نمي‌آيد که او کيست. در اتاقش دراز مي‌کشد، مي‌خوابد، آب دهانش سرازير مي‌شود و روزبه‌روز ضعيف‌تر مي‌شود. پرل هر روز پس از مدرسه، به اتاق مادر جونش مي‌رود، با او حرف مي‌زند و ماجراهايي که در روز رخ داده است را برايش تعريف مي‌کند.