شست و شوي مغزي بيگانه / كاشفان فضا 6

کيپ به مونا نزديک و نزديک‌تر شد. بندها يکي يکي باز شدند. او از زير فنر به بيرون ليز مي‌خورد، تا يک لحظه ديگر در فضا دچار سقوط آزاد مي‌شد؛ يا بدتر از آن، شايد محکم به بدنه‌ي سفينه‌ي فضايي‌اش برخورد مي‌کرد و له مي‌شد! کيپ در لحظه ا‌ي که از ته فنر بيرون مي‌رفت، آخرين حلقه‌ي فنر را گرفت و محکم نگه داشت و در حالي که در هوا آويزان بود، فرياد زد: «مونا!» گويي مونا صداي او را شنيد، چون ناگهان درِ سکوي فرود باز شد. کيپ احساس کرد که دستگاه جهش فضايي به سوي سفينه‌ي فضايي‌اش مکيده شد. زماني که درِ سکوي فرود مونا زير او رسيد، کيپ فنر را رها کرد و مستقيم به داخل سفينه افتاد. او با صدايي بم روي سکوي فرود سقوط کرد. کيپ نفس راحتي کشيد و انديشيد: مونا بايد با استفاده از جاروي مغناطيسي‌اش فنر را به سوي خود کشيده باشد!