پنجره ي زيرزمين / دور تا دور دنيا نمايشنامه 33

از متن كتاب:
ماريو: توي اين دوره و زمونه ديگه صداقت و درستي براي کسي اهميت نداره. همه با فريب و تقلب و زدوبندهاي کثيف زندگي مي‌کنن…! مردم همديگه رو زير دست و پا له مي‌کنن، از هم نردبون ترقي مي‌سازن تا زندگي کنن. خب، چي کار بايد کرد؟ يا بايد قواعد اين بازي کثيف رو قبول کني… تا از اين چاه بياي بيرون… يا اين که توي چاه باقي بموني. ويسنته: (با لحني سرد.) اون‌وقت براي چي نبايد از اين چاه خارج شد؟
ماريو: دارم برات توضيح مي‌دم… من از اين دنيا حالم بهم مي‌خوره. همه فکر مي‌کنن که فقط دو جور مي‌شه توي اين دنيا دووم آورد: يا تو بقيه رو بخوري يا اين‌که بقيه تو رو قورت بدن. همه مي‌گن: «يا مي‌خوري، يا مي‌خورنت!» نظريات قشنگي هم واسه آرامش خاطر بهت مي‌دن: «زندگي مبارزه است»… «راه رسيدن به خير از شر مي‌گذرد»… «اول خويش، سپس درويش»… اما من دارم سعي مي‌کنم از کنج خودم تکون نخورم و ببينم آيا راهي براي نجات از بلعيده‌شدن هست… بدون اين‌که مجبور باشم کسي رو ببلعم.