به سوي من بازگرد

تس جانسون هرچه را كه در زندگي مي خواهد در اختيار دارد؛ يك شغل خوب، همسري زيبا و عكاس. او به تازگي پي برده كه حامله است. همسرش بو، قصد دارد براي مأموريت عكاسي به سفر برود. تس هم تصميم مي گيرد كه پس از بازگشت همسرش از سفر، خبر حاملگي خود را به او بدهد. اما هليكوپتر بو در صحرا سقوط كرده و تس هيچ گاه اين فرصت را پيدا نمي كند. تس سعي مي كند به بهترين نحو ممكن با مرگ همسر خود كنار بيايد. او كه با حاملگي اش دست و پنجه نرم مي كند- حاملگي اي كه او را به ياد همسر مرحومش مي اندازد- احساس مي كند كه دنيايش در حال فروپاشي ست. تا اينكه سروكله ي يك نفر در زندگي اش پيدا مي شود كه ممكن است زندگي او را به طور كامل تغيير دهد. در همين زمان، دو زن عراقي بدن نيمه جان بو را كه آسيب زيادي در سقوط ديده است، در صحرا پيدا مي كنند. سها كه پزشك است، به همراه سميرا كه مادر مطلقه ي سه فرزند است، از بو در چادري به بهترين شكل ممكن مراقبت مي كنند. بو با اين دو زن و بچه ها رابطه اي دوستانه برقرار مي كند. آنها در كنار هم و به كمك يك گروه مخفي، سعي مي كنند تا از موقعيت خطرناكي كه در آن گرفتار شده اند فرار كنند. اتفاقاتي كه در ادامه رخ مي دهد داستان عشق، وفاداري و قدرت است.