بهت زدگي و داستان هاي ديگر (مجموعه داستان)

قدرت مسلم كاكاروس ماده‌اي كه بي آنكه جلب توجه كند داشت‌قابليت‌هاي مرا مي‌سنجيد .مي‌بايست سنگ‌تمام مي‌گذاشتم. سرمستانه پايكوبي‌ام را ادامه ‌دادم .سرم را براي آواز دومم چنان به سمت پهناي آسمان نشانه رفتم كه كمرم تيركشيد.گويي كه تمام خاك بيشه‌زار را روي پشتم حمل‌ مي‌كردم....