پادشاه آن سوي دروازه

يك قرن از دفاع قهرمانانه دروس دلنوچ گذشته است. اما مردم درناي رو در روي هراس جديدي قرار مي‌گيرند؛ امپراطوري ديوانه كه به وسيله دو سپاه هميشه پيروز اهريمني شكست‌ناپذير در قدرت نگاه داشته مي‌شد. پيوندي‌ها هيولايي هستند سرشار از قدرتي مهيب. كشيشان سياه، كشيشان جنگجويي هستند كه در مهارت‌هاي جنگي نظير ندارند. مردم درناي در مقابل آنها با خطري بسيار بزرگ روبه‌رو هستند. يك مرد، يك خارجي كه به خاطر خون نادير در رگ‌هايش مورد تنفر درناي‌ها است و به خاطر پيشينيان درناي خود مورد بي‌مهري و تنفر ناديرها، برمي‌خيزد و به راه مي‌افتد تا امپراطور را از پاي درآورد. او تنها يك مرد است در مقابل نيروهاي هرج و مرج. او تناكاخان است ـ شاهزاده سايه‌ها.