خاطرات يك بچه ي چلمن (دوره 15 جلدي)

بگذاريد همين جا همين حالا تکليفم را با شما روشن کنم: اين چيزي که مي نويسم دفترچه خاطرات نيست، "شرح حال" است. تازه همين هم فکر مامان بود، نه فکر من! اما اگر او فکر ميکند که قرار است من اين جا از "احساساتم" يا همچين چيزهايي بنويسم، فقط به اين خاطر بود که به اين نتيجه رسيده ام که وقتي بزرگ و پول دار و مشهور شدم، اين شرح حال به دردم ميخورد. اما حالا توي مدرسه بين دوتا خنگ گير افتاده ام. امروز اولين روز مدرسه است، براي همين براي وقت گذراني شروع کردم توي اين دفترچه چيز نوشتن. شما هم اگر فکر کرده ايد که توي اين دفترچه هي مي خوانيد "دفترچه خاطرات عزيزم" يا "دفترچه خاطرات محبوبم" کور خوانده ايد!