فرشتگان زام بي / زام بي 4

بكي كه چند ماه گذشته را در خيابان هاي لندن سرگردان بوده، با تعقيب علامتي قرمز رنگ روي در و ديوار شهر، خود را به عمارتي بزرگ و درندشت مي رساند. عمارتي كه ساكناني عجيب و غريب دارد! ساكناني از جنس خود او!
طولي نمي كشد كه بكي مي فهمد به جز خودش و زام كله هاي مجتمع زيرزميني، عده اي ديگر هم بعد از تبديل شدن به زامبي، دوباره عاقل شده اند و هوش و حواسشان برگشته است.
دكتر اويستين، مدير آن مجتمع، توضيحاتي به بكي مي دهد كه هر چند راهگشا هستند و اطلاعاتي در اختيارش مي گذارند، اما جواب همه ي سوال هايش را نمي دهند. بكي كم كم با بقيه ي زامبي هاي نوجوان آشنا مي شود و مهارت هايي مي آموزد كه در اين زندگي جديد به كارش مي آيند.
اما دكتر اويستين از او چه مي خواهد و اين امكانات را براي چه در اختيار زامبي هاي عاقل و با مخ قرار داده است؟