دختران در هم شكسته

اين کتاب، داستانِ مدرسه‌اي دخترانه را روايت مي‌کند که در يک شهر کوچک واقع شده و شايعاتي درباره‌اش وجود دارد. دختراني که در اين مدرسه درس مي‌خوانند مشکلات مختلفي مثل بي‌سرپرستي، اضطراب و غيرقانوني‌بودن و ... دارند، با اين حال بسيار باهوش‌اند و مي‌توانند مثل افراد ديگر يک زندگي عادي داشتند. با گذشت زمان اين دختران ارتباط نزديکي با هم پيدا مي‌کنند و در جريانِ داستانِ زندگي يکديگر قرار مي‌گيرند. در واقعا مي‌توان گفت در هر فصل از کتاب، پرده از راز زندگي يکي از اين دخترها برداشته مي‌شود. اتفاق‌هاي «دختران درهم شکسته» که در ژانر تخيلي-تاريخي-ترسناک نوشته شده، در دو زمان مختلف يعني در سال 1950 و 2014 جريان دارد.
بعضي از فصل‌هاي اين کتاب در سال 1950 و برخي ديگر در 2014 نوشته شده‌اند. در بخشي از اين کتاب مي‌خوانيم: «پشت سرش صدايي نمي‌شنيد، ولي فقط همين را مي‌دانست. ولي با وجود باد توي گوش‌هايش و صداي پاهاي خودش، صداي پچ‌پچ چيزي را مي‌شنيد ؛ زمزمه‌اي که احتمالاً به آن موجود مربوط بود؛ زيرا وقتي اين‌بار سرش را برگرداند، آن هيکل را ديد. هيکل به بلندايي رسيده بود که او از آن پايين آمده بود. در جاده داشت به سمت او پايين مي‌آمد. به همين خاطر تقريباً آماده‌ي فرار شده بود. قوزک پاها و چانه‌اش از سرما بي‌حس شده بود .سعي مي‌کرد آهسته بدود، و در حالي که چمدان به پايش مي‌خورد مُشتش تقريباً از روي دسته چمدان رها شد. پلک‌زدن دشوار بود و سعي مي‌کرد اشکال و نقطه‌ها را تشخيص دهد. چقدر ديگر فاصله داشت؟ مي‌توانست خودش را برساند؟»