لوكريشا كاتر ملكه ي سوسكي / نبرد سوسك ها 2

ساعت پنج بعد از ظهر بود و هوا داشت تاريک مي شد. دارکوس و ويرجينا و برتولت سوار متروي شماره ي 73 شدند و رفتند ايستگاه اينجل. از آنجا با هزار زحمت از لاي نرده ها رد شدند و مسيرشان را از خط شمالي مانومنت به خط ناحيه ي لندن تغيير دادند و سوار قطاري شدند که به کنزينگتون جنوبي مي رفت. کمي که از موزه ي تاريخ طبيعي آن طرف تر رفتند، دارکوس جلوي ساختمان آجر قرمز پنج طبقه اي ايستاد که دو طرف در ورودي اش، دو ستون سفيد قد کشيده بود و جلوي پنجره هايش بالکن هاي گل نرده دار قرار داشت.
صداي تلق باز شدن در که به گوش رسيد، دارکوس در بزرگ را هل داد و باز کرد.
بچه ها وارد سرسراي کليسا مانندي شدند که کف موزاييکي و راه پله اي بزرگ و پيچ دار داشت.