تعطيلي از دست رفته

دان: چه آدماي نازنين و قابل احترامي. نتونستم با اونا و با اون همه سوالاتي كه مي‌خواستن از بپرسن،‌ رو در رو بشم، ويك. نتونستم باهاشون رو در رو بشم. بدون آمادگي قبلي نشد. بايد اول يك پيك مي‌زدم. فقط يكي. يكي كه اثري روم نمي‌ذاره. ويك: بعدش يكي ديگه زدي و بعدم يكي ديگه. احمق بيچاره! هنوز متوجه نشدي كه اين كار مث اينه كه از پشت بوم بپري و انتظار داشته باشي فقط يك طبقه بيفتي پايين.