محمود اعتمادزاده


 

محمود اعتماد زاده (م.ا. به آذين) (1293-1385) نويسنده، مترجم و فعال سياسی معاصر ایرانی بود.در بیست و سوم دی ۱۲۹۳ در کوی خُمِران چهل‌تن شهر رشت به دنیا آمد.آموزش ابتدائی را در رشت، سه سال اول متوسطه را در مشهد و سه سال آخر متوسطه را در تهران ادامه داد.روزنامه ‌نگاری از نخستین عرصه‌های فعالیت ادبی او بود.

 نخستین نشریه‌ای که نوشته‌هائی از او را چاپ کرد مردان کار بود.در آن زمان او هنوز افسر نیروی دریائی بود و از آنجا که کارکنان ارتش به کلی ممنوع‌القلم بودند، ناگزیر نوشته‌هایش را به نام‌های مستعار به دست چاپ می‌سپرد. نام «م.ا. به‌آذین» را در نشریه مردان کار برای خود برگزید، و محمود اعتمادزاده بیش از شش‌دهه به این نام شناخته و خطاب شد.آنچه او از همه بیشتر دوست می‌داشت، نویسندگی بود.

 «من نویسندگی می‌خواستم، نویسندگی، کشش دردناک هستی من». نخستین اثر او در سال ۱۳۲۳ به صورت مجموعه ‌داستانی به نام پراکنده به چاپ رسید.به رغم علاقه وافر به نوشتن، در درجه اول برای تأمین گذران زندگی، و نیز، به گفته خودش، «بر اثر فشار جنایتکارانه‌ای که در این روزگار ناخجسته بر اندیشه سنگینی می‌کند»، به اجبار، تا حد زیادی از نوشتن دور شد و در یک «تصادف نیک» به‌طور جدی پای در عرصه ترجمه گذاشت. «بیکار بودم. ناگزیر پیشنهاد ترجمه باباگوریو اثر بالزاک را پذیرفتم و در کمتر از دوماه آن را تحویل دادم. دستمزدم به هزار تومانی سر می‌زد. گشایشی بود. سپاسگزارم».

از آن پس آثار بسیاری از نویسندگان بزرگ جهان (بالزاک، رومن رولان، شکسپیر، شولوخف…) را به فارسی شیوائی ترجمه کرد. وسواسش در انتخاب آثار، و روانی و دقت ترجمه‌هایش، به او جای ویژه‌ای در میان مترجمان مشهور ایران داده‌است.سه سال پیش از مرگ، بر اعتقاد خود به راه و روالی که پیموده تأکید کرد و در پاسخ مصاحبه‌گری که از او می‌پرسید «آیا اگر فرصت دوباره‌ای برای زیستن به شما بدهند بازهم همین راهی را که تاکنون پیموده‌اید در پیش خواهید گرفت؟» گفت: «دوست ارجمند، بر من ببخشید و سراب زندگی دوباره را به رُخَم نکشید. پرسشی که پاسخ نمی‌تواند داشت از من نکنید. من جز آنچه بودم نمی‌توانم بود..» سرانجام به آذين روز چهارشنبه 10 خرداد 1385 بر اثر ایست قلبی در بیمارستان آراد تهران درگذشت.


بخشی از آثار این نویسنده در پردیس کتاب