پيرمرد و ببر (بر اساس حكايتي عاميانه) / نمايشنامه نوجوان

يک شکارچي ببري را گرفته و در قفس اسير مي کند. پيرمردي مهربان و احساساتي با ببر در قفس مواجه مي شد. ببر با در آوردن صداي گريه و التماس، سرانجام باعث مي شود پيرمرد در قفس را باز کند. ببر بعد از بيرون آمدن قصد خوردن پيرمرد را مي کند. امّا شرطي براي پيرمرد مي گذارد که اگر از سه حيوان يا انسان، يکي آزاد کردن ببر از قفس را کاردرستي قلمداد کند، ببر پيرمرد را نمي خورد. پيرمرد به سراغ خرس و آهو و خرگوش مي رود. هر سه آن ها آزاد کردن ببر را کار نادرستي مي دانند. در آستانة خورده شدن پيرمرد توسط ببر، چوپاني پي به ماجرا برده و با حيله اي به کمک پيرمرد مي شتابد و او را از چنگال ببر نجات مي دهد.