لانه ي كاغذي

براي بعضي از بچه‌ها تابستان يعني خورشيد؛ فصل بازي و تفريح. اما براي استيو تابستان فصل ديگري از نگراني‌هاست. نگراني براي برادر تازه متولد شده‌اش که بيماري سختي دارد، نگراني براي مشکلات پدر و مادرش و حتي نگراني براي لانه‌ي زنبوري که به طرز شومي پديدار شده است.
وقتي ملکه‌ي زنبور مرموز به خوابش هجوم مي‌آورد و مي‌گويد مي‌تواند بچه را نجات دهد، استيو با خودش فکر مي‌کند حتماً دعاهايش اثر کرده است.
او فقط بايد يک «بله» بگويد. اما «بله» کلمه‌ي قدرتمندي است، و همين‌طور خطرناک... و به محض اينکه به زبان آورده شود، آيا قابل برگشت خواهد بود؟